حاج حیدر ابراهیم خانی
01 تیر 1396 توسط ياري
#حاج_حیدر_ابراهیم_خانی
قسمت اول
سلام حاج حیدر!
سلام جوان برومند شهر ما!
پاسدار رشید وطن!
کودک مؤدب پایین شهر!
راستی !وقت رفتنت درشت هیکل و قوی بودی
اما وقتی آمدی تابوتت چرا اینقدر سبک بود؟
یادم آمد
از تو فقط نیمتنه ات برگشت
فقط یک دست و یک پا!
سر و نیمه دیگر بدنت را موشک با خودش برد
راستی مگر میشود : یک موشک مخصوص یک نفر به تنهایی؟
مگر چه کار کرده بودی؟
یادم آمد
خاکریز و سنگر میساختی
مگر تو در رشته مهندسی عمران درس نخوانده بودی؟
چرا رفتی سوریه پشت لودر نشستی؟ آقای مهندس!
دشمنانت برای کشتن تو به تنهایی یک موشک خرج کردند
و دوستانت برای گله های آنها یک موشک خرج کردند
راستی آن شب چه عهدی بسته بودی؟
همان شب را میگویم
شب شهادت مادرت زهرا(س)
ادامه دارد…