دلنوشته شب قدر
27 خرداد 1396 توسط ياري
امشب دلم پر میکشد
و تا آسمان میرود
دوست دارم ببینم در آسمان چه خبر است؟
یعنی آسمانی ها به زمین می آیند
یا زمینی ها به آسمان می روند؟
ای کاش من هم امشب جایی باشم که اهل آسمان هستند…
اما…
اما مگر می شود که من گنهکار بین آنها باشم؟
میتوانم خودم را در گوشه ای مخفی کنم تا متوجه من نشوند
نه…
نه نمی شود
بوی یک میوه گندیده حتما مجلس را پر میکند و من را بیرون میکنند
خدایا…
خدای مهربانم…
خدایی که از همان کودکی
بارها من را تا مرز مرگ بردی و دوباره جان تازه ام دادی!!!
حالا هم چه میشود
وقتی که تا مرز گندیدگی کامل رفته ام
دوباره مرا به پاکی دوران کودکی برگردانی؟
برای تو هر چیزی آسان است
آخر تو قادر و رحیمی…
تو خدای کریمی…
امشب دستم را بگیر و من را ببر
ببر نزد عزیزان درگهت
فرقی نمی کند کجا باشد
فقط ببر