دلنوشته
29 مرداد 1396 توسط ياري
حسین جان !آقای خوبم سلام!
ماههاست بوی محرمت می آید
کل سال روزشماری میکنم تا به محرم برسم
عحیب است!!!!
چرا اینقدر لحظه شماری میکنم برای گریه و ماتم؟
حسین جان!!
عزایت هم دلچسب است برایم
جگرم شرحه شرحه میشود
اما همراه باآرامش
حسین جان!!
چه کردی با قلبم که اینگونه اسیر توست؟
آقای من مولای من!!
سالها در انتظار دیدار ضریح باصفایت هستم
اما شما مرا لایق نمیدانی
محرم ها می آیند و میروند
و اربعین ها…
و من همچنان در حسرت کربلا…
چقدر غم بزرگیست!!!؟
چندین سال است که همه پای پیاده به کربلایت می آیند و من باز هم جامانده ام…
این نامه را با قطره های اشکم مینویسم:’(
به امید اینکه امسال من را دعوت کنی
ان شاءالله وعده دیدار ما
محرم ,کربلا
😭😭😭😭😭😭😭